loading...
پرسش و پاسخ
سید محمد صالح بازدید : 174 یکشنبه 23 تیر 1392 نظرات (0)

 حکایتی خواندنی

یک مرد جوان در جلسه روز چهارشنبه مدرسه کتاب مقدس شرکت کرده بود. شبان در مورد گوش شنوا داشتن و اطاعت کردن از خدا صحبت می کرد. آن مرد جوان متعجب از خود پرسید: " آیا هنوز خدا با مردم حرف میزند؟ "
بعد از جلسه با یکسری از دوستانش برای خوردن قهوه و کیک بیرون رفتند و در آنجا با هم در مورد این پیغام گفتگو کردند. خیلی ها می گفتند که چگونه خدا آنها را در زندگیشان هدایت کرده است.
حدود ساعت ده آن مرد جوان با اتومبیل خود به طرف خانه حرکت می کند. همانطور که در ماشین نشته شروع به دعا کردن می کند: " خدایا اگر تو هنوز با مردم حرف میزنی لطفاً با من نیز حرف بزن.
من گوش خواهم کرد و تمام سعیم را خواهم کرد که مطیع تو باشم."
همانطوریکه در خیابان اصلی شهرشان رانندگی می کرد ناگهان احساس عجیبی می کند که یکجا بایستی بایستد تا مقداری شیر بخرد. او سر خود را تکان داده و می گوید: " آیا خدا تو هستی؟ "
چونکه جوابی نمی گیرد شروع می کند به ادامه دادن به رانندگی. ولی دوباره همان فکر عجیب:" مقداری شیر بخر. " مرد جوان به یاد داستان سموئیل می افتد که چگونه وقتی خدا برای اولین بار با او حرف زد نتوانست صدای او را تشخیص دهد و نزد عیلی رفت چونکه فکر میکرد که او با او حرف میزد.
او گفت: "باشه خدا اگر این تو هستی که حرف میزنی من شیر را می خرم." به نظر اطاعت کردن آنقدرهم سخت نبود چونکه بهرحال او میتوانست از شیری که خریده استفاده کند. پس او اتومبیل را متوقف کرد و مقداری شیر خرید و به راهش به طرف خانه ادامه داد.
وقتی خیابان هفتم را رد می کرد دوباره الزامی را در خود حس کرد:" بپیچ به این خیابان" او فکر کرد که این دیوانگی است و از آنجا گذشت. دوباره همان احساس، پس او فکر کرد که باید به خیابان هفتم برود پس چهارراه بعدی را دور زد تا به خیابان هفتم برود و به حالت شوخی گفت: " باشه خدا اینکار را هم می کنم. "
وقتی چند ساختمان را رد کرد احساس کرد که آنجا بایستی توقف کند. وقتی اتومبیل را به کناری گذاشت به اطراف نگاهی انداخت. آن منطقه حدوداً تجاری بود. در واقع بهترین منطقه شهر نبود ولی بدترین هم نبود. اکثر مغازه ها بسته بودند و بیشتر چراغهای خانه ها نیزخاموش بودند که بنظر همه خواب بودند.
او دوباره حسی داشت که می گفت: " شیر را به خانه روبرویی ببر." مرد جوان به خانه نگاهی انداخت. خانه کاملاً تاریک بود و به نظر می آمد که افراد آن خانه یا در خانه نبودند و یا خوابیده بودند.
او در ماشین را باز کرد و روی صندلی نشست.
"
خداوندا این دیوانگیست. الان مردم خوابند و اگر الان آنها را از خواب بیدار کنم خیلی عصبانی میشوند و بعد من مثل احمقها به نظر می رسم. "
بالاخره او در اتومبیل را باز کرد وگفت: " باشه خدا اگر این تو هستی که حرف می زنی من میرم جلوی در و شیر را به آنها می دهم ولی اگر کسی سریع جواب نداد من فوراً از آنجا میرم. "
او ازعرض خیابان عبور کرد و جلوی در رسید و زنگ در را زد. صدایی شنید مردی به طرف بیرون فریاد زد و گفت: " کیه؟ چی می خواهی؟ " و قبل از اینکه مرد جوان فرار کند در باز شد. مردی با شلوار جین و تی شرت در را باز کرد و بنظر که از تخت خواب بلند شده بود. قیافه عجیبی داشت و از اینکه یک مرد غریبه در خانه اش را زده زیاد خوشحال نبود. گفت: " چی می خواهی؟ " فرد جوان شیر را به طرفش دراز کرد و گفت: "براتون شیر آوردم. " آن مرد شیر را گرفت و سریع داخل خانه شد. زنی همراه با بچه شیر را گرفت و به آشپزخانه رفت و آن مرد هم بدنبال او. بچه مدام گریه می کرد و اشک از چشمان آن مرد سرازیر بود.
مرد درحالیکه هنوز گریه می کرد گفت: "ما دعا کرده بودیم چونکه این ماه قبضهای سنگینی را پرداخت کردیم و دیگه پولی برای ما نمانده بود و حتی شیر نیز برای بچه مان در خانه نداریم. من دعا کرده بودم و از خدا خواسته بودم که به من نشان بدهد که چگونه شیر برای بچه ام تهیه کنم."
همسرش نیز از آشپزخانه فریاد زد: "من از او خواستم که فرشته ای بفرستد تا برای ما شیر بیاورد، شما فرشته نیستید؟ "
مرد جوان دست خود را به جیب برد و کیفش را بیرون آورد و هرچه پول در کیفش بود را در دست آن مرد گذاشت و برگشت بطرف ماشین در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر بود. حالا دیگر می دانست که خدا به دعاها جواب می دهد.
این کاملاً درست است. بعضی وقتها خدا خیلی چیزهای ساده از ما می خواهد که اگر ما مطیع باشیم قادر خواهیم بود که صدای او را واضح تر بشنویم. لطفاً گوش شنوا داشته باشید و اطاعت کنید تا اینکه برکت بگیرید ...

سید محمد صالح بازدید : 6350 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

 

مادران و پدران توجه داشته باشند که آنان از همه کس موثرتر برای نجات فرزندانشان از گرداب جهل و فساد می باشند. به همین جهت دلسوزانه و متعهدانه با اساتید فرزندانشان در تماس باشند وآنان را در این مهم یاری دهند و از آنان یاری بگیرند.              

امام خمینــــی(ره)

 

سید محمد صالح بازدید : 220 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

تاثير استاد در ايمان كودك

سيد محسن جبل عاملى از علماى بزرگ شيعه در دمشق مدرسه اى ساخت تا فرزندان شيعيان در آن جـا بـه فـراگـيـرى عـلم بپردازند.
ايشان شاگردى داشت به نام عبداللّه كه از ذهن سرشارى بـرخـوردار بـود وتوانسته بود در مدت كوتاهى تحصيلات خود را در دمشق به پايان رساند و براى فراگيرى بعضى علوم به امريكا سفر كند.
او از مـدت هـا قبل در يكى از دانشگاه هاى امريكا اسم نويسى كرده وراه درازى را پيموده بود تا در امـتـحـان ورودى شركت كند.
اما وقتى درصف ورود به جلسه ايستاده بود متوجه شد اگر عجله نكند وقت نماز مى گذرد, لذا با شتاب جهت اقامه نماز حركت كرد.
افرادى كه پشت سرش بودند فرياد برآوردند: كجا مى روى ,نوبت شما نزديك است و اگر دير برسى جلسه ديگرى برگزارنمى گردد.
عبداللّه جواب داد: من يك تكليف دينى دارم و اگر انجام ندهم وقت آن مى گذرد و آن بر امتحان مـقـدم اسـت و بـا توكل به خدا مشغول نماز خواندن شد.
از قضا وقتى نمازش تمام شد نوبتش نيز گـذشـتـه بـود.
برگزار كنندگان امتحان وقتى متوجه اين قضيه گرديدند, از ايمان عبداللّه به شـگفت آمده بودند و از او دوباره امتحان به عمل آوردند.
عبداللّه در نامه اى خطاب به استادش در جـبـل عـامل , نوشته بود:من درس ايمان و عمل به تكاليف را از شما آموخته ام .
سيد محسن بسيار خـوشـحال گرديد و از اين كه توانسته بود چنين شاگردى پرورش دهد در پيشگاه خداوند شاكر بود.

سید محمد صالح بازدید : 828 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

منزلت كودك شيرخوار

خـورشـيـد اسـلام تـازه از مدينه طلوع كرده بود و مسلمانان تقيدخاصى به احكام اسلام داشتند.
روزى صـداى اذان از مـسـجـدالـنـبـى بـرخـاست و جمعيت با صفوف فشرده و ازدحامى وصف نـاشـدنـى پـشـت سر رسول اكرم به نماز ايستادند.
ناگاه صداى گريه طفل شيرخوارى از گوشه مسجد بلند شد.
رسـول اكـرم بـا شـنـيدن صداى گريه دلخراش كودك در به جا آوردن اعمال نماز تعجيل كرد.
نمازگزاران كه گريه كودك برايشان اهميتى نداشت و تا مدتى قبل دختران نوزاد خويش را زنده زنـده در زيـر خاك مى كردند و هنوز با عمق احكام اسلام نيز آشنايى پيدا نكرده بودند,ازاين حالت رسول خدا تعجب كردند و پنداشتند كه حادثه اى براى رسول خدا پيش آمده است .
نـماز كه تمام شد, از حضرت پرسيدند: آيا مساله خاصى پيش آمدكه چنين با عجله نماز را به پايان رسانديد؟ رسول اكرم فرمود: آيا شما صداى گريه كودك را نشنيديد؟ وقـتـى رسـول خـدا اين جمله را فرمود, تازه آنها فهميدند رسول خدابراى گريه كودك , نماز را سريع به پايان رسانده است تا كودك موردملاطفت و نوازش قرار گيرد.

سید محمد صالح بازدید : 13993 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

به بزرگ و كوچك احترام كنيد

پيرمردى كه گذشت زمان نيرو و قوت جوانى را از او باز گرفته بود,با صورتى پرچروك و دستانى خـشـكيده و رعشه دار و لباس هايى كهنه وقدى خميده و سكوتى سرد كه از بى كسى و نادارى او حـكـايـت مـى نـمـود, از مصيبت دنيا به رسول اكرم (ص ) پناه آورده بود تا در جوارحضرتش جان خسته اش را آرامش بخشد.
عـده اى از اصحاب تا او را ديدند, چون هيچ يك از ملاك هايى را كه اهل دنيا براى آن به هم احترام مـى گـذارنـد نـداشت (نه پول , نه مقام ,نه قبيله معروف و ...
) از راه دادن ايشان به محفل خويش امتناع كردند.
رسول اكرم كه براى پيران و كودكان امت خويش احترام زيادى قائل بودتا اين صحنه را ديد فرمود: كسى كه به خردسالان ما احترام نكند وپيران ما را مورد تكريم قرار ندهد از ما نيست و با ما پيوستگى ندارد.
اصحاب تا اين جمله را شنيدند متنبه شدند و به سرعت جاى را براى پيرمرد باز كردند و او را با احترام در بين خود جاى دادند.

سید محمد صالح بازدید : 1886 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

از مال حلال به فرزندان بخورانيد

آيـة اللّه الـعـظمى سيد محمد كاظم يزدى مرجع بزرگ عالم تشيع ,دراواخر عمر با بركت خويش روزى عـده اى از بـزرگـان نجف رادرجلسه اى گرد هم آورد و چهار نفر را به عنوان وصى براى خود معين نمود تا پس از مرگش مقدارى از وجوهات شرعيه را كه نزد ايشان بودبه مجتهد بعد از وى تحويل دهند.
در هـمـين حال يكى از نوادگان ايشان به نام حاج آقا رضا صاحب كتاب بزم ايران به سيد عرض كـرد: بـعـضـى از نوادگان شما يتيم هستندو تا به حال تحت سرپرستى شما بوده اند, خوب است چيزى از اين اموال را هم براى آنها تعيين كنيد.
سـيـد بـا آن حـال كـسالتى كه داشت فرمود: نوادگان من اگر متدين هستند خدا روزى آنها را مى رساند و اگر نه چگونه از مالى كه از آن من نيست به آنها كمك كنم .
بـدين ترتيب حاضر نشد از اموال بيت المال استفاده شخصى نمايدو به فرزندانش بخوراند و همين بـاعث شد كه در آينده فرزندان ونوادگان ايشان جزو ستارگان علم و انديشه و از فقها و صاحب نظران طراز اول عالم اسلام گردند.

سید محمد صالح بازدید : 188 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

 مقام معلم

شخصى در مدينه مدرسه اى تاسيس كرد و به آموزش كودكان مشغول بود.
روزى يكى از فرزندان امام حسين (ع ) به مدرسه وى رفت و آيه شريفه الحمدللّه رب العالمين را آموخت .
وقتى به منزل برگشت ,آيه را تلاوت كرد و معلوم شد آن را در مدرسه اى از معلم آموخته است .
امـام حسين (ع ) هداياى زيادى براى معلم فرستاد به طورى كه موجب شگفتى عده اى از ياران آن حضرت گرديد.
آنـها نزد امام آمدند و عرض كردند: آيا آن همه پاداش به معلم رواست كه شما در برابر آموزش يك آيه , اين همه هديه براى معلم فرستاده اى ؟! حضرت فرمود: آنچه كه دادم چگونه برابرى مى كند با ارزش آنچه كه او به پسرم آموخته است .
ايشان با اين كار ارزش والاى معلم را به تمامى ياران و پيروان خودگوشزد نمود.

سید محمد صالح بازدید : 180 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

نوازش فرزندان شهدا

جـعـفـربـن ابـى طـالب يكى از بزرگ ترين ياران رسول اكرم و برادرحضرت على (ع ) است .
وى در هـجـرت مـسلمانان به حبشه , سرپرستى آنها را بر عهده داشت و بعد از بازگشت به مدينه ياورى قهرمان وغم خوارى نستوه براى رسول خدا بود.
وقتى در جنگ با مشركين دودستش قطع گرديد و بـه شـهـادت رسـيد, رسول اكرم درباره اش فرمود:خداوند عوض اين دو دست دو بال به جعفر عنايت نمود و جعفر دربهشت با آنها پرواز مى كند, لذا به جعفر طيار معروف گرديد.
خبر شهادت جعفر مدينه و خصوصا بنى هاشم را غرق در عزا كرد.
رسول اكرم (ص ) براى دلجويى از فـرزنـدان جـعـفـر بـه مـنزلش آمدوبه اسماء بنت عميس , همسر جعفر, فرمود: فرزندان جعفر را بـيـاور!كـودكان كه متوجه شدند رسول خدا به منزلشان آمده , شتابان به حضورحضرت شرفياب شدند.
رسـول اكرم (ص ) آنها را به آغوش گرفت و آنها را بوييد و با آنهابسيار مهربانى كرد, به طورى كه عـبـداللّه بـن جـعفر, پس از سال ها, آن خاطره در ذهنش مانده بود و مى گفت : خوب به ياد دارم روزى كـه رسـول اكرم (ص ) به خانه ما آمد و خبر شهادت پدرم را به مادرم داد ودست بر سر من و برادرم كشيد.

سید محمد صالح بازدید : 206 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

 

خدایا تشنه دیدار اویم                     اگر آن گل پذیرد خار اویم

من لب تشنه را ماء معین اوست    یگانه عروه و حبل المتین اوست

بیا مهدی بیا دردم دوا کن                     بیا با آمدن حاجت روا کن

**********

  گلی دارم که مست از بوی اویم         بغیر از او گل دیگر نبویم

    گل من گلبن افلاک باشد               گلم از گلشن لولاک باشد

  گل من زیب دامان بتول است       گل من نور چشمان رسول است

گل من مرتضی را نور عین است    گل من طالب خون حسین است

بیا مهدی بیا...بیامهدی بیا

تعداد صفحات : 8

درباره ما
**********پرسش وپاسخ سایتی است برای پاسخ به سوالات مذهبی شما ورفع شبهات دینی اعتقادی، این مرجع بزرگ از سال 1392 شروع به فعالیت کرده است در این کار ما را یاری کنید.**********
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • بهداشت و درمان
  • سایت سرگرمی و تفریحی
  • دانلود كليپ
  • آموزش ساخت سرور وو
  • وبــ تولــز™
  • انجمن وبلاگ نویسان
  • کیف کوله پشتی
  • افزایش بازدید 1100011 - رایگان
  • جدیدترین و معتبرترین سایت های کلیکی با جایزه
  • جوانکده
  • اباصالح
  • پايگاه اطلاع رسانی هیئت
  • دوست قرآنی
  • آموزش سرا (با ما به اوج برسید...)
  • افزایش بازدید_دانلود رایگان_طراحی بنر
  • ابزار جاوا - نرم افزار - آگهی استخدامی
  • زندگی بی شهدا ننگ بود
  • پایگاه مذهبی ولایت عشق
  • مذهبی
  • 313مبارز
  • چرند پرند
  • شهریاران
  • ㋡شهر خنـــــــــــــــــــــــده㋡
  • گروه خدماتی آخر خوشحالی
  • كلاس اول تا ششم(شاكري زاده)
  • دانلود کده ی دبیرستانی ها
  • خدایی کرببلات بهشته
  • مدرسه ی راهنمایی اسوه (غیر انتفاعی)
  • کشکول مدرسه
  • نمونه سوالات ریاضی راهنمایی
  • سوالات آزمون تیزهوشان
  • بابا جون شیرازی
  • HoTدانلود
  • ثامن تم
  • افزایش بازدید ومحبوبیت در گوگل
  • عصرتاسوعا
  • دانلود نرم افزار
  • پایگاه آموزشی خبری آی تی گل نرگس
  • فروشگاه عینک آفتابی
  • خرید عینک آفتابی
  • فروشگاه ساز
  • پایگاه شمیم یار
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    آیا از سایت ما راضی هستید ؟(ازهمه نظر)
    لوگوی ما

    پاسخگویی به سوالات شرعی

    -


    برای حمایت از ما لوگوی ما رادرسایت خود قراردهید.

    -
    ساعت
    روزنما
    آشنایی با آیات هدایت

    سوره قرآن
    کمی تدبردر قرآن

    آیه قرآن
    دعای فرج
    روزشمار غیبت

    به سایت ما رأی دهید.
    به این سایت رأی بدهید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 116
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 110
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 316
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 347
  • بازدید ماه : 474
  • بازدید سال : 12,593
  • بازدید کلی : 639,796
  • کدهای اختصاصی

    ورود نویسندگان سایت

    ورود نویسندگان سایت

     به پنل مدیریت سایت

    تبادل لینک
    لینک باکس پرسش وپاسخ
    الکسای سایت ما
    خوراک rss

     برای اطلاع از آخرین بروز رسانی به خوراک rss سایت ما سری بزنید.

    rss

    دعوت به همکاری
    آیا دوست دارید نویسنده ی سایت ما شوید پس همین حالا کلیک کنید.
    نویسنده ی سایت ما شوید
    لوگو ی دوستان


    بوی سیب
    مرجع وبلاگهای مذهبی و ارزشمند
    لوگوی عصر ظهور